دردی که با عشق اومده، با مرگ می تونه بره..

ساخت وبلاگ


اینکه "تو"یی باشه و بشه ازش نوشت، چ خوب و چ بد، دوست داشتنیه. اما..

هرچقدر سرم رو گرم نگه می دارم فکر سارا نمی گذاره. فکر سارا اجازه ی زندگی نمیده، اجازه ی لبخند. و دلم می خواد براش بنویسم. براش بنویسم که تمام دیوونگی هات رو خواهم فهمید، تمام عشق عجیب غریبت رو ستایش خواهم کرد، همه ی خودت ندیدن ها رو تحمل می کنم اما نه! سارا نه! سارا هزاربار نه..

نه به تمام شک هات ب خودت. نه به تمامِ سوال هایی که اون ها ایجاد کردند، نه به تمامِ " ما ری نا من آزارش دادم؟، ما ری نا من بدم؟، ما ری نا راستش رو بگو ..".. نه سارا.

تو رو با همه ی بزرگی ت به زیر کشیدند، تو رو زیر پا له و عبور کردند، تو رو .. اما حق نداری بگذاری پیروز بشند، حق نداری ب خودت شک کنی، حق نداری بگی لعنت ب من..

تمام فولدرها رو گشتم.. دنبال عکسمون تو سبزه میدون لابلای لاله ها. اون روزها هم عاشق بودی.. اون روزها هم دیوانه، اون روزها هم.. تمام روزهایی ک می گفتی من می خوام برم از اینجا.. فرانسه یا المان.. من میرم.. و ما میگفتیم خل شدی.. اما تو بودی..

تو، تنهای تنها از این شهر غمزده رفتی تا نور رو تو یه قاره ی دیگه پیدا کنی.. اما بهت پشت کرد و هیچوقت نگفتم که هربار حرفی از تو میشه نمی تونم نبارم. همه ی ما لیاقت خوشبختی رو داشتیم اما تو بیشتر. تو هزاربار بیشتر. تو همزاد کوچک چشم رنگی من، تو باید می خندیدی، تو باید.. که هیچ کس روی این خاک از تو عاشق تر نبود، نیست و نخواهد بود.

وقتی بهت گفت براش هیچ کاری نکردی، مرد! در چشم من مرد.


مرد وقتی ندید سه هزار و هفتصد و هفتاد و پنج کیلومتر رو نه با هواپیما، تو با پاهات عبور کردی.. رفتی تا کنارش باشی، و براش هیچ کاری نکردی؟؟..چطور ندید سارا.. و چطور اینقدر عاشق بودنو بلدی.. چرا تو منی؟ هیچوقت برای هیچکس اینطور با تمام وجود خوشبختی رو ارزو نکردم ک برای تو..

کاش عکسامون پیدا شه..



+این نوشته ی لعنتی درباره ی تو ست...

عشق یعنی ب تخم ماهی ها.....
ما را در سایت عشق یعنی ب تخم ماهی ها.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fanew08 بازدید : 204 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:11