تنهایی منم، وقتی از تو می نویسم..

ساخت وبلاگ


هر شب، منو سارا حرف می زنیم. اون ورژن دیوانه تر و قوی تر منه. مدتی از دوستیمون می گذشت که فهمیدیم روز تولدمون یکیه و از اون ب بعد تمام دیوانگی ها رو تقصیر 7 خ انداختیم. یه نقاش فوق العاده تو دل آلمان. باید راجع ب این دختر کتاب نوشته بشه. راجع ب عشقی ک اونقدر خاصه که نمی تونه مال این خاک باشه.

و عشق را

کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند..


و اما تو.. چطور میشه از تو ننوشت؟

عادت می کنیم. تو به سینی شام ت که با خودت به اتاقت می بری، من به فکر کردن به سینی شامت که به اتاقت می بری. عادت می کنیم و یادمون میره این همه چیز نبود. و می تونست هیچوقت نباشه. ما به داشتن بال برای پریدن روی شونه هامون عادت می کنیم بدون اینکه بدونیم باید ب کجا پرواز کنیم. چه بلایی سر دنیا اومده؟ چه بلایی سر مردهایی که شعر می خوندند، زن هایی که نرگس لای اون صفحه ها خشک می کردند... چرا شعر هیچ چیز رو نجات نمیده؟.. تو که توی صندوقچه ی چوبی کوچکت پر از گل های خشک شده بود، چه بلایی سرت اومد؟ تو که لطافت گل سفیدی که کف دست های پوست انداخته از بیل زدن باغچه ت باز هم به زیبایی اون دست ها نبود، تو چرا؟ گفتی خوشحال نیستی. از این زندگی. از اهمیت دادن به دیگران، از اولویتت خواسته های خودت نبودن.. اما به غیر این نمی تونی. می دونستم. می دونستم تو به اون زندگی تعلق داری. به اونکه ساقه ی گیاهی رو توی شیشه ی آبی که پر از سنگ های سفید بود گذاشته بودی، به اون زندگی ک ب شمس می گذشت. و شمس تو بودی. تو به ریشه داشتن محکوم شدی و این رنجوندت. من ریشه ی تو بودم.

عشق یعنی ب تخم ماهی ها.....
ما را در سایت عشق یعنی ب تخم ماهی ها.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fanew08 بازدید : 177 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:11