برثلس

ساخت وبلاگ

دریا رو باید با کسی رفت ک شبیه بهت نباشه، خودت باشه. خودت باشه و مجبور نباشی جلوش خودت نباشی. مجبور نباشی اگر دقایقی طولانی تر از عرف به انتهای اون آبی بی انتها خیره شدی مجبور بشی سکوتت رو توجیه کنی. باید با کسی رفت ک ساعت ها کنارت بشینه و نپرسه چرا. باید بشینه و خیره شه. بشینه و یادش بره تو کنارش هستی همونطور ک تو فراموش می کنی. غرق بشید.. تا وقتی ک مغزتون برای روی سطح اومدن تلاش کنه.. برای بالا اومدن و پرسیدن اینکه ' چه باید کرد؟' ' چرا؟' 'از کجا اومدیم؟' ' چرا اینجاییم؟' چ باید کرد.. چ باید کرد..

من، اون بالا، روبروی موج شکن، زیر هجوم ب قول سیاوش 'باد وحشی'، کنار تو آروم بودم اما کافی نبود. بخشی بزرگ از مغزم آگاه بود. آگاه بود و هی نهیب میزد ک ما ری نا کنار مریم نشستی، حساسه، غرق نشو، حرف بزن، بخند، عکس بگیر.. 

اما میشد جور دیگری بود. میشد مثل اون دوتا پسر نوجوونی ک با فاصله پشتمون نشسته بودند و خیره ب آبی بزرگ.. صدای داریوش از گوشیشون... 

میشد غرق شد اون بالا، بالاتر از همه چیز..

دوو یو کنسپایر تو هلد می داون؟

عشق یعنی ب تخم ماهی ها.....
ما را در سایت عشق یعنی ب تخم ماهی ها.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fanew08 بازدید : 193 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 18:09