دیس ایز د اند، هلد یر برث اند کاونت تو تن، فییل دی ارث مووو اند دن، هییر مای هارت برست اگن

ساخت وبلاگ

من تمام سعی م رو کردم. می کنم و خواهم کرد اما هربار همینه. هربار رسیدن ب همون نقطه ی لعنتی. 

من بین تمام پینک فلویدها و فردی مرکوری هام آهنگی دارم ک بیشتر از ریپل آنویس می کشتم، بیشتر از آناتما اشک میاره، بیشتر از تام یورک بغض. من آهنگ زنگی ک سامسونگم از ابتدا تا انتها تنها رینگتن ش بود رو تو فولدرم دارم و هربار.. گوش میدم..هربار می میرم. گوش دادن ب زنگ تماس خودم.. بر می گردونه. همه ی سالهای خوبم رو بر می گردونه. همه ی تماس های خوب، همه ی ثانیه های خوبم. الان چی دارم؟ هیچ. رینگتن آیفون هیچ حسی در من ایجاد نمی کنه. زنگ بخوره، نخوره... هیچ چیز نمی تونه حسی ک فلایینگ این د اسکای سامسونگ میداد رو تجدید کنه... و شاید باید برگشت ب قبل تر و گفت هیچ چیز دیگری حسی ک صدای اس ام اس سونی اریکسونم رو اون سالها می داد نمیده..

زمان می گذره، رو ب جلو، گوشی های تو دستمون، لپ های جلومون، ماشین هامون، .. ب جلو

و ما ب عقب، رابطه هامون، دوستی هامون، دوست داشتن هامون، لبخندهامون.. حس ها.. عقب.. و حالا اینجا، لبه.. با هر تکون نگاه ب ته دره.

اگر همه بدونن یک روز ب اینجا می رسند، هیچ چیزی شکل نخواهد گرفت. می گیره؟ می ارزه؟ این کوله بار می ارزه؟

واقعا اگر پایان رو بدونیم، شروع می کنیم؟

گوئینگ نوور.. گوئینگ نوور.. نو اکسپرشن، نو اکسپرشن... نو تومارو، نو تومارو..

پیپل رانینگ این ا سیرکل، ایت ایز ا وری وری مد ورلد...

من رو برگردونید. ب دبیرستان، ب روزهایی ک زیر میز، زیر کتاب شیمی هری پاتر و زندانی آزکابان می خوندم. ب شب هایی ک برباد رفته.. ب دم صبح هایی ک حمید مصدق.. من رو ب دوران کاست های سیاوش قمیشی برگردونید، ب اونجا ک می گفت: شهر من، من ب تو می اندیشم، ن ب تنهایی خویش.. از پس شیشه تو را می بینم، ک گرفتی مرا در بر خویش... من وضو... و تق! نوار بر می گشت. من رو ب برگشتن اون نوار برگردونید. 

باشه، کمی جلوتر. ب سال های بعد. ب فیسبوک. ب فیسبوکی ک اسم خودم بالاش بود، ب گروه هایی ک عارف حرف اول و آخر. ب خندیدن ب جوک هایی ک زشت بودند... باشه! کمی جلوتر. ب بلاگفا. و نه. دیگه از بلاگفا عبور نکنیم.

چطور انقدر نخواستنی؟ چطور انقدر دوست نداشتنی.. این دوره.. 

و من تمام سعی م رو کردم. من زیر درخت های بی بار نشستم و حرکت برگ ها نگاه کردم. ب مسیر وزش باد. ب ابر ها. من ب اون سنجاقک های سبز  و آبی باغ بابابزرگ نگاه کردم. من ندیدم، نگاه کردم و می دونستم این اون جایی نیست ک باید باشم. هیچکس نباید اینجا باشه. باید رفت. از این دوره عبور کرد و سر رو بر نگردوند.. نباید تو این روزها باشم و سال هاست دارم این رو می گم.

دریم ان، مای پین

مای اسکار، مای بلیم

مای فاکین بلیم

من رو خیلی خیلی ب عقب ببر.. ب تیرهایی ک با عادل پنهانی قایق بابا رو سوار میشدیم و روی رودخونه ی کم آب ب خشکسالی برخورده پارو می زدی تا تمشک های حاشیه ی رود رو بکنیم.. من رو ببر ب روزی ک قایق ب گل نشست و حاضر نشدم بیام پایین و هل بدم تا دوباره تو مسیر جریان آب بره..من رو ب بالای درخت های آلوچه ببر. ب "ما ری نا می افتی هااا".

ریموت لعنتی کجاست؟ یکی بزنه عقب.

نه! دوس دارم. هنوز اون جلو جلوها رو دوست دارم. هنوز کنار شومینه رو. هنوز آماتیس، دونات.. هنوز شنل.. هنوز دوست دارم. 

آنلس اند آنتیل..

نباید اینطور میشد. من فرق داشتم. من فرق دارم. انتخابم باید فرق می داشت. 

لت می استی افلاوت..

و نمی خوام این نوشتن تموم شه.

می خوام برم پایین.. برم پاین و بگم فردا چهار تیره. چهار چهار. و تولد جان م. تولدت ابتدا و انتهام. روزی ک ایجاد کردمت. تنها. 

آندر یر اسکین

آی ران ثرو د ویند..

من رو ببرید..

و خوندن این جملات وقتی هیچ موسیقی ای پخش نمیشه فحشه. ب نویسنده. ب خواننده. ب کلمات. ب اوفلاوت. ب هورمون های دستکاری شده م. 

عشق یعنی ب تخم ماهی ها.....
ما را در سایت عشق یعنی ب تخم ماهی ها.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fanew08 بازدید : 212 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 18:09